خاکی باش سرافراز باش!
جمعه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۵۸ ب.ظ |
مطهر مرتضایی |
۰ نظر
روی زمین نشسته بودند و غذای خیلی فقیرانه ای می خوردند. نگاهشان به حضرت افتاد👀 و تعارف کردند. یابن رسول الله بفرمایید با ما میل کنید.✋
حضرت پیاده شد و فرمود: خداوند مستکبران را دوست ندارد. از اسب پیاده شد. 🐎روی زمین نشست و مشغول خوردن همان غذا شد.
پس از خوردن غذا حضرت فرمود: اکنون من شما را به مهمانی خود دعوت می کنم.💐
فردای آن روز جمع فقرا مهمان حسن بن علی علیهما السلام بودند. (محمد غزالی-کیمیای سعادت-ص235)😅
انسان خسته😞، انسان با نشاط☺️؛ انسان ناامید😔، انسان امیدوار😉؛ انسان متواضع، انسان متکبر....
هر کدام یه جور راه میرن که میشه از طرز راه رفتنشون حالتشونو فهمید. 🚶
متکبر سینه سپر می کنه و شاهانه راه میره.👑 همچین پا به زمین می کوبه انگاری میخاد زمین رو بشکافه!🌏
خدا هم به یه همچین فردی گفته: نه می تونی زمینو بشکافی نه با گردن دراز کردن و کشیده راه رفتن قدت به کوهها میرسه....
خلاصه آرومتر....توهم نگیردت✋
خدا از اون طرف هم نحوه راه رفتن👣 متواضعان رو بیان کرده: اینها همان بنده های خدای رحمانند که روی زمین آرام راه می روند....👟
به تصویر زیر خوب دقت و تامل کنید:
محمدبن مسلم از شیعیان پولدار😎 و متشخص و اصطلاحا باکلاس کوفه بود. خدمت امام باقر علیه السلام در مدینه رسید. از گفتگوی آنها خبر دقیقی نداریم❓ و فقط یک جمله امام دست ما رسیده که به او فرمود👂: تواضع کن ای محمد! (تواضع یا محمد! - بحار الانوار ج 5 ص 121)
این دیدار و این جمله آشوبی در دل محمد ایجاد کرد.🔥 از مدینه که برگشت کوفه، زنبیلی از خرما با یک ترازو برداشت⏲ و جلوی درب مسجد جامع🕌 که تمام مردم و فامیل و دوستانش رفت و آمد داشتند، نشست و شروع کرد به داد کشیدن که بیایید خرما بخرید!!😮
بستگان محمد که این قضیه را شنیدند آمدند و به او گفتند: تو آبرو و حیثیت ما را بردی!😓
محمد گفت: مولایم به من دستور داده و من هم به این کارم ادامه خواهم داد.✋ امروز هم تا خرماهای این زنبیل را نفروشم از اینجا بلند نمی شوم! 👇
یک سخن جالب:ما همه را داریم😐
استاد علی صفایی حائری:
بزرگى مىگفت، یک کبر در شیطان و یک حرص در آدم و یک بخل در پسر او که بعدها تبدیل به حسادت گشت و یک شتاب در یونس و یک توجّه به غیر در یوسف، همهى آنها را زمین زد و مبتلا کرد؛ ما که همه را یکجا داریم چه کنیم؟
📚 روزهاى فاطمه(س)، ص: 63
کسی که به حج نمی رود تا سر خود را نتراشد، عزت بندگی را نفهمیده است.🕋 همین شخص ممکن است به مرضی مبتلا و شیمی درمانی شود و تمام موهای سر و صورتش بریزد تا دلش بشکند.😭💔 البته اگر خداوند او را دوست داشته باشد چنین اتفاقی می افتد.❣ شیمی درمانی بهانه ای بوده برای درمان تکبر! البته بصورت غیر ارادی...
عیسی علیه السلام از حواریون قول گرفت که درخواستش را بپذیرند.
آنها هم پذیرفتند.✋
بلند شد و پای حواریون را شستشو داد.💦
گفتند ما برای انجام این کار شایسته تر بودیم.😅
عیسی علیه السلام فرمود: افراد عالم برای خدمت به مردم سزاوارتر هستند.☝️ من اینچنین نسبت به شما تواضع کردم تا شما هم بعد از من نسبت به مردم تواضع کنید.👥
سپس فرمود: همانطور که گیاهان 🌱در زمین هموار و نرم می رویند و نه در صخره های کوه، مزرعه حکمت نیز با تواضع آباد می شود نه با تکبر ! ☺️(کافی-ج1، ص37).
محکمه یعنی محل محاکمه یا همان دادگاه⚖
مدرسه یعنی محل درس📖
مسلحه یعنی سلاح یا انبار مهمات!💣
حالا به این حدیث امام علی علیه السلام توجه فرمایید که : تواضع را انبار مهمات میان خود و دشمنتان، (یعنی برای جنگ با) ابلیس و لشکریان او قرار دهید؛ زیرا که او در میان هر امتی برای خود لشکر و یارانی دارد. ⚔🏴
اتخذوا التواضع مسلحه بینکم و بین عدوکم ابلیس و جنوده فان له من کل امه جنودا و اعوانا (نهج البلاغه-خطبه 192)🎯
در کوچه و بازار و در میان دوست و آشنا و غریبه وقتی مشاجره صورت می گیرد،💬💭🗯 بیشتر اوقات فضای حاکم و اصطلاحا گفتمان غالب تکبر است.😡 شرح ابتدای یک دعوای حسابی بعنوان شاهد مثال:
این یکی میگه: هو، چه خبره؟😲
اون یکی میگه: به تو چه؟😮
این یکی میگه: چرا داد می زنی؟😲
اون یکی میگه: دوس دارم!😮
این میگه: عددی نیستی!😵
اون میگه: بیشین بینیم بابا!😵
این میگه: ریز می بینمت!😵
اون میگه: زرشک!😵
این میگه... اون میگه...!
کارگردان اصلی این صحنه شیطان است😈 و این و آن هم کارگزار و بازیگر و سیاهی لشکر شیطان!!
این وسط انبار مهمات ما در مقابل شیطان کجاست؟🤔
- ۹۵/۱۲/۱۳